یک هفته نیستم.لطفا پیغام و شماره تلفنتان را به دستگاه بسپارید.متشکرم
بیییییییییییب
بی اف یه نگاه به گوشی صورتی رنگ توی دستش انداخت و دوباره اونرو به صورتش نزدیک کرد و گفت:ممممم…سلام «دوست پدرم» …خوبی؟…مممم…خوب منم خوبم.
بی اف گوشی رو از صورتش جدا کرد.تصمیم گرفت که بذارتش روی تلفن ، رنگ صورتی تلفن زیر نور زرد ملایم چراغ مطالعه توی فضای سورمه ای تیره اتاق تاریک ،جلوه ای عجیبی پیدا کرده بود.گوشی صورتی ازش می خواست که : ادامه بده
بی اف آهی کشید و گوشی رو نزدیک صورتش برد و ادامه داد:خوب راستش…می خواستم…مممم…می خواستم ازت بخوام…یعنی خواهش کنم که …می دونم یه خورده اون دفعه باهات خوب رفتار…یعنی بی ادبانه
بی اف باز گوشی رو به سمت تلفن برد اما صورتی خوشرنگ و درخشان به او لبخند زد و گفت:ادامه بده پسر
بی اف دوباره گوشی رو به سمت صورتش برد و اینبار شمرده و با اطمینان گفت:می خواستم ازتون بخوام یه قرار دیگه بذاریم
بی اف یه نفس راحت کشید و لبخند صورتی رنگی زد و با خیال راحت به سکوت پشت تلفن گوش کرد
بییییینگو
گوشی از دست بی اف افتاد.صدا از اونطرف گوشی بود
دوباره گوشی رو که حالا به رنگ سبز در اومده بود به گوشش نزدیک کرد.صدای خنده های بلندی رو می شنید و صدای «دوست پدر» رو که گفت:سلاااااااااااام بی اف…یوهووووووو…می دونستم زنگ می زنی …سلااااااام
بی اف با صدای بلند توی گوشی داد زد :کثافت!
همه جا روشن شد
لعنتی این نور پنجره کوچیک اتاق درویش همیشه اول صبح توی چشم بی اف بود
چشماش رو بست و به رخوت خواب برگشت اما خوابش انگار پریده بود با صدای بلندی که از دهانش خارج شده بود.به کنارش نگاه کرد .رختخواب درویش جمع شده بود و معلوم بود درویش روز رو زود شروع کرده و به دانشگاه رفته.
behrad said
راستش مدت زیادی نیست که وبلاگ شما را می خوانم
می خواستم بپرسم این داستانی که اینجا تعریف می کنید آیا جنبه صرفا فانتزی دارد یا این که از حقیقتی ناشی می شود؟(آیا اتفاقات و ششخصیت های آن واقعی هستند؟)
انرژی پاک said
خوندن داستان شما برام همیشه لذت بخش هست.واقعی بودن و یا نبودن اون برام مهم نیست مهم نوشتن شما هست که خیلی به دل میشینه.منم آپ هستم.
حمید پرنیان said
دوست پدر!!!!!!!!!!!!؟!!!!!؟!!!!!!!!!؟!!!!!!!!
می خوام ببینم درویش در مقابل این خیانت !!!! (هیچ چیز خانقاه تو به آدمی زاده نرفته که آخه) چه می کنه
بووووووووووووس
behrad said
خرمگس جان ممنون از جوابتان
سیدو said
خیانت قابل توجیه نیست اما ادما حتی برای خیانتشون دلیل دارن .
فقط یه چیزی نمی فهمم چرا اگه می خواست بهش بگه کثافت اون همه با شوق زنگ زد .
من شوق زنگ زدن و تماس گرفتن را توی رنگ صورتی می دیدم.
خشایار said
ما که خیانتی ندیدیم حمید خان
Salade Kharchang said
تو یه کلمه: محشر. هر دفعه ماجراهای بی اف جالب تر از دفعه ی قبله. بیشتر آپ کن فقط تو رو خدا.
Crab Salad said
اومدم بگم این بی اف هم حرف انداخت تو دهن ما «چرا واسم جالبی؟»
(راستی چرا کامنت قبلیمو نمی بینم اینجا؟!)
Crab Salad said
نه منظورم این بود «چرا واسم جذابی؟»
(انقدر شوکه شدم از نبودن کامنت قبلیم که اشتباه نوشتم. چیزی نیست. خوب می شم.)
amoohooman said
نفهمیدم – نمیفهمم – …
seidoo said
دارم فکر میکنم که اگه قرار بود چه پیغامی بذارم . چی میگفتم ؟
seidoo said
اون چه یهو پرید اون وسط الکی ، الکی .
najur said
صورتی برای گوشی خیلی بدرنگه… سبز خوبه…
سعید پارسا said
میشه عاشق این درویش شد ؟ اجازه هست ؟
ابـژكـتـيـو said
واسم جالبه که این تلفنه چه قدر راحت رنگ عوض کرد!
Crab Salad said
در جواب کامنت بالایی: عاشق درویش حق دارید بشید اما عاشق بی اف نه. زودتر رزرو شده!
(ببین بهترین خرمگس دنیا انقدر دیر به دیر آپ می کنی من باید بیام اینجا با کامنتای بلاگت خودمو سرگرم کنم.)
شاپرک said
… همیشه خوابها
از ارتفاع ساده لوحی خود پرت می شوند و می میرند…
eli said
بی اف بیچاره.